v چوپان در فرهنگ و ادب ایران:
اگر نگاهی به شاهنامه فردوسی ، مجموعه فرهنگ های اجتماعی ،شخصیت های داستانی و اساطیری،اشعار شاعران و سخن سخنوران داشته باشیم ،چوپان را تکمیل کننده سخن خواهیم یافت.شاهنامه چوپان را مشاور رستم درانتخاب رخش معرفی می کند،نستاو چوپان رومی است که به کمک لهراسپ می آید،کبوده چوپانی است که تحولات نظامی منطقه را به افراسیاب می رساند،در داستان های یزد گرد،اسکندر،بهمن، لهراسب،سیاوش ،گرشاسب به طور جداگانه چوپان ایفای نقش می کند.در همین شاهنامه ،ساسان چهارم از نوادگان بهمن پدراردشیر بابکان( پایه گذار سلسله سانیان) سر چوپان است. مولانا مقام معنوی چوپان را به اعلا درجه می رساند. ملک الشعرا بهار هنگام نکوهش مسئولین حکومتی آنان را چوپان نالایق معرفی می نماید.د قا انی چوپان را امانت دار میداند،-فردوسی ،مولانا ،نظامی ،پروین ،عطار، وحشی بافقی، خاقانی،انوری، اوحدی ،جامی ،هاتف اصفهانی ،ملک الشعرا بهار، محتشم ،سیف فرغانی، سعدی ،سلمان ساوجی ،قاانی ،اسدی طوسی ،شاعرانی هستند که در تشبیهات خود چوپان را به نیکی یاد کرده اند.
شهریار در شعرملال محبت خود را چوپان دشت عشق می خواند:
چوپان دشت عشقم و نای غزل به لب دارم غزال چشم سیه می چرانمت
لبخند کن معاوضه با جان شهریار تا من به شوق این دهم و آن ستانمت
در شعر انتظار فرج ، چوپانی است منتظر ظهور
یک نوک پا به چادر چوپانیم بیا کز دستچین لاله کنم تکیه گاه تو
آئینه سازمت همه چشمه سارها وز چشم آهوان بنوازم نگاه تو
در شعر مقام انسانی ،نجات یابی را تشبیهاً به قدرت چوپان می سپارد
گله اش به پیرامن زهره ام چراند چشم چند گو در این مرتع نی زنی و چوپانی
ساحل نجاتی هست ای غریق دریا دل تا خراج بستانی زین خلیج طوفانی
در شعر حید ربابا یکی از آرزوهایش شنیدن نوای چوپان است
حیدر بابا ، داغین ، داشین ، سره سى کهلیک اوْخور ، دالیسیندا فره سى
قوزولارین آغى ، بوْزى ، قره سى بیر گئدیدیم داغ-دره لر اوزونى
اوْخویئدیم : » چوْبان ، قیتر قوزونى
در شعر زمان سسی نوای نی چوپان رابه رویا تشبیه می کند
سـانکی سفرده یم اویادیــرلار کی دور چاتاخ! زنگ شتر چالیر ، کئچه رک کـــاروان سسی!!!
سانکی چوبان یاییب قوزونی داغدا نی چالیر ! رؤیا دوغـــور قوزی قولاغیندا چوبـــان سسی
چوپان در شعر نظامی کنجوی ( داستان اسکندر ذوالقرنین) داستان ساخت نی خود را چه زیبا و ادیبانه معرفی می کند که حقیقتا عرفان ،ملاحت وادبیات قابل ستایش است.
برون رفته بد شاه روزی به دشت در آن دشت بر مرد چوپان گذشت
نیی دید کز دور میزد شبان شد آن مرز شوریده بر مرزبان
چنان بود در ناله نی به راز که دارد سکندر دو گوش دراز
در آن داوری ساعتی پی فشرد برآهنگ سامان او پی نبرد
شبان را به خود خواند و پرسید راز شبان راز آن نی بدو گفت باز
که این نی ز چاهی برآمد بلند که شیرین ترست از نیستان قند
به زخم خودش کردم از زخم پاک نشد زخمه زن تا نشد زخمناک
در او جان نه و عشق جان منست بدین بی زبانی زبان منست
در داستان و قصه ها نیز به هزاران نمونه می توان اشاره کرد مانند قاراجا چوبان درداستان های دده قورقود،خان چوپان در نوای موسیقایی و داستانی و...، نام گذاری آبشخورها و کوه ها و چشمه ها و نوعی ریتم و آهنگ نوازندگی بنام چوپان (چوبان داغی، چوبان چشمه سی،ریتم چوبان شکسته سی ، چوبانلار کندی،....)همگی نشان ازارزجندی جایگاه چوپان در بین انسان ها دارد.عده ای معتقدند که خواب دیدن چوپانی کردن تعبیر نیکو و حاکی از رسیدن امورخیر و جایگاه رفیع ا ست